دو رباعی:

 

بگذار مرا که من حلال تو شوم

در آينه ی عشق، جمال تو شوم

ليلی به خدا "کسی" تروريست شماست

بگذار کليد جنت کمال تو شوم

 

****

ليلی به بزرگی خدا دل داری

زانو زده ام پیش شما دلداری

یک جاده قدم بدور قلبت بزنم

برگرد بیا ! کجا؟ کجا؟ دل داری؟

ليلی

 

منم آينه گردان شما، کم ناز کن ليلی!

بیا با من به اوج آسمان پرواز کن ليلی!

 

بيا با من که در آغوش غربت سخت دلگیرم

تقلای مرا از عمق دل آواز کن ليلی!

 

شليک قهر خود را بر مزار قلب من کم کن

در صلح و محبت بر رخ من باز کن ليلی!

 

بیا بارک اوباما شو! نوبل ِعشق من از تو

فلسطينی مشو از غزه هم اغماز کن ليلی!

 

بیا قدر است امشب، بس نما آتش، تحمل کن

سحر دو بمب خود در بسترم انداز کن ليلی!

 

تره کی شو دو "بالشت" خودت را بر سرم بگذار

امامت کن نماز مرگ من آغاز کن ليلی!

 

عبادت های ضرب عشق را خاموش کن با نَی

صدای گریه های وایلن را ساز کن ليلی!

 

منم حمزه تويي هنده، جگر، دل، هرچه مي خواهی

ولی یکبار عشق خويش را ابراز کن ليلی!

 

حضرت ليلی

 

بنام حضرت ليلی که آيه نازل شد،

کتاب سبز طبيعت هميشه کامل شد

 

دمی که حضرت حوا انيس آدم شد

ولاشريک لهٌ هرچه بود،باطل شد

 

همان که نام مرا از دلت خطک زده بود

فدای لشکر آزاده ی ابابيل شد

 

غرور یوسف مصری، دل ذليخايي،

به پای محکمه ی عاشقی مقابل شد

 

هوای رقص نگاهت خِرد – خِرد دریاست

خدا به پای تو ليلی هماره جاهل شد

 

مدار زلف تو چرخید در هوا ليلی!

پرنده مرد و نام تو مار قاتل شد

 

کجاست خانه ی بت یا که بيستون ليلی؟

تبر تفنگ شد و تيشه هم مزايل شد

 

قمار عشق چه زيباست! مي زنم ليلی!

ازين معامله بلخی به قونيه منزل شد

 

این روزها...

 

این روزها هوای دلم خیلی تازه است

عاشق شده به خانه ی لیلی روانه است

 

روشن ترين چراغ محبت به دست او

در انتظار آمدن یک بهانه است

 

دل می تپد برای تماشای دختری

آن دخترک که نام قشنگش فلانه است

 

این روزها کبوتر برقی پرنده نیست

یاهو! کسی به شوق و تمنای نامه است

 

چشمش نشان وحی و لبش آیه های نور

سوگند! او پیامبر خوب زمانه است

 

حالا فضای خانه ی ما شاعرانه گیست

تا عاشقی برای ابد جاودانه است

 

دل می رود به پنجره تق- تق کند، هلو!

بانو! بلی! سلام و کلامی، اجازه است؟

 

ای دختر خدا که به ما قد نمی دهی!

آیا مرا به کنج دلت آب و دانه است؟

 

بدرود

 

برای دفعه ی اول نوشته ام: بدرود

فدای چشم تو لیلی فرشته ام، بدرود

 

شنيده ام که انار تو جنس قاچاق است

ازين گزينه ی منفی بريده ام، بدرود

 

دگر حقيقت پرخاش نيل يک رؤياست

عصای حضرت موسی خريده ام، بدورد

 

سحر که مزرعه را سيب سرخ کاريدم

شب از لجاجت گندم چکيده ام، بدرود

 

در ازدحام سخی تا به چوک دانشگاه

نشان دختر روسپی کشیده ام، بدرود

 

نوشته ام که خدا نيست همسر مريم

بلی که مذهب کفری گزيده ام، بدرود

 

نشيب وادی سرخ انارهات پر است:

از انقلاب تعامل، رسيده ام، بدرود

 

وداع حضرت لیلی وداع خوشبختی ست

سبوی زهر شما را چشیده ام، بدورد