ماه

رُخَت از ماه بالا می پرد، ماه!

و ماه از شرم حالا می پرد، ماه!

بمان بر نیمه ی خورشید، دستت

که آتش روی دریا می پرد، ماه!

Brivik become a Spider!

To all victims who lost their life in a deadly attack in Utøye and the blast in Oslo!

***********

Termites are hanged from the ground

Butterflies are trapped in the sky

Here in the distance between two ceilings

Dolphins become lives for the hungry whales

Penguins become pump in Bear’s vessels

White damsels streams from “Chirkenese” *

The clime no exists in God’s Geography

 

The antennas of Termites and the small wings of Butterflies

In navels which are chalice after “Nazism”

Drink wine

While drunkenness “1945” times in sex

Antennas landing on small wings

Termites and Butterflies sing:

“North Pole is the territory of “Testosterones”

 

When I leaf Oslo

“Spider” is Guarding of life

Only one Spider!

Yes! One spider!

 

“Salam” Spider! *

No – “Islam” Spider! *

I said: “Hei” Spider! *

Sorry – Still the passport of my tongue is “blue”

 

Today paradises are full of peoples

Oslo - is the nest of butterflies

Utøye – is the park of termites

Spider!

“Commander Hitler” can be “Johan Stewart Mil”

While the Sage Firdawsi pulls out his garment in the bath:

“The blackness of corps is useless

A warrior is better than a hundred thousand”

 

Spider!

Flatten your nets

This year in “Labour Party Summer Camp”

Celebrate the “Qurban Eid” *

Don’t allow the “slimmest and sharpest bridge”

Make Oslo the hell in Utøye *

 

Spider!

“Brivik” is a beautiful polar name

The passport of your tongue is blue in red

You have fought in crusades time to time

You have executed “plethora” in “Twitter”

The “Harlad” never believes “Brivik” becomes a “spider” !

“Nobel” becomes a “spider”!

Oslo…Birivik…blast…spider…smoke…blood…death…

Utøye…Brivik…guard…spider…bullet…blood…death…

Blood in “1945”

 

(Ali Adib, Norway)

24/07/2011

 

*Chirkenese: A city located in northern part of Norway, near to the North Pole

*Salam: Hello (Arabic word)

*Islam: The religion of Islam (an Arabic word)

*Hei: Hello (in Norwegian)

Utøye: An island located in northwest of Oslo, where the deadly attack on July 22, 2011 by Brivik took place over there

*Eid e Qurban: Muslim’s much respected religious celebration in which all Muslims who have sufficient money kill domestic animals like (sheeps, cows) to the God of Kaaba. This celebration has a religious history background goes back to Ibrahim and his son Ismail…  

*Harald (fifth Harald): The king of Norway

بریویک تارتنک می شود!

به قربانیان حمله مرگ بار جزیره اوتویا و آنانی که در انفجار بمب در شهر اوسلو جان های شان را از دست دادند!

***

موریانه ها آویزانند از زمین

شاپرک ها گیر مانده اند در آسمان

این جا در فاصله یی دو سقف

دولفین ها زنده گی می شوند برای وال های گرسنه

تلمبه می شوند پنگووین ها در رگ های خرس ها

دوشیزه های سفید جاری می شوند از "چرکنیس"*

سرزمینی که در جغرافیای خدا وجود ندارد

 

شاخک های موریانه ها و بالک های شاپرک ها

در ناف های که پیاله اند پس از "نازیسم"

شراب می نوشند

آن گاهی که "1945" بار مست می شوند در سکس

شاخک ها بر بال ها فرود می آیند

موریانه ها و شاپرک ها می خوانند:

"قطب شمال سرزمین "تستوسترون"* هاست"

 

اوسلو* را که ورق می زنم

نگهبان شده است "تارتنک" برای زنده گی

تنها یک تارتنک!

بلی! یک تارتنک!

 

سلام تارتنک!

نه - "اسلام" تارتنک!

گفتم: "Hei"* تارتنک!

ببخش - هنوز آبی ست شناس نامه ی زبانم!

 

بهشت ها مملو از آدم هایند امروز

آرام گاه شاپرک هاست - "اوسلو"

گردش گاه موریانه هاست - "اوتویا"

تارتنک!

"فرمانده هتلر" می تواند "جان استوارت میل"* باشد

آن گاهی که "حکیم فردوسی" جامه از تن بر کشد در گرمابه:

"سیاهی لشکر نیاید به کار

یکی مرد جنگی به از صد هزار"

 

تارتنک!

پهن کن جال هایت را

امسال در "اردوگاه تابستانی حزب کارگر"

"عید قربان"! را جشن گرفته اند

نگذار "باریک ترین و بُرنده ترین پل تاریخ"

جهنم بسازد اوسلو را در اوتویا

 

تارتنک!

"بریویک" نام قشنگی ست قطبی

شناس نامه ی زبانت آبی ست در سرخ

بار بار جنگیده یی در جنگ های صلیبی

در "تیوتر" "افراط" را به دار آویخته یی

"هارالد"* هرگز باور نمی کند که "بریویک" تارتنک می شود

"نوبل" تارتنک می شود!

 

اوسلو...بریویک...انفجار...تارتنک...دود...خون...مرگ...

اوتویا...بریویک...نگهبان...تارتنک...مرمی...خون...مرگ...

خون در "1945"

 

(علی ادیب، ناروی)

24/07/2011

 

*چرکنیس یا Chirkenes: یکی از شمالی ترین شهرهای ناروی ست و نزدیک به قطب شمال.

* تستوسترون یا Testosterone: هرمون نرینه گی/مردانه

*اوسلو: پایتخت کشور ناروی ست.

* Hei: در زبان نارویژی به معنای "درود" یا سلام.

*اوتویا یا اوت اویه: نام جزیره ی ست در شمال غرب اوسلو و محلی که دو روز پیش، مرگ بارترین حمله پس از جنگ دوم جهانی در تاریخ کشور ناروی در آن جا رقم خورد.

* جان استوار میل: نویسنده و متفکر انگلیسی در سده نوزدهم می زیسته است. "بریویک" در صفحه تیوترش، سخنی از استوارت را این چنین نقل کرده است: یک مرد با اعتقاد راسخ، برابر است با صد مردی که تنها منفعت را در نظر می گیرند. شعری از حکیم فردوسی، کاخ بلند پارسی نیز داریم که من در متن شعر آن را آورده ام و پیام مشابهی با این گفته ی استوارت دارد.  

*بریویک (آندرس برینگ بریوک): کسی که متهم به مرگ بار ترین حمله در جزیره اوتویا و انفجار در شهر اوسلوست.

*هارالد (هارالد پنجم): نام پادشاه کشور شاهی ناروی ست.