همسفر
دیریست که از کوچه ای بالا خبری نیست
انگار که در جاده عسل یا شکری نیست
معصومه و تهمینه و لیلا همه هستند
از خنده ای خانم گلک ما اثری نیست
یک بار فقط ساده ازین کوچه گذر کن
خیر است که بر قامت گل روی - سری نیست
بگذار من و پنجره یک بار بخندیم
دریاب! که دنیا قفس یک کنری نیست
کوهست! سیاهی است! تباهیست عزیزم!
برگرد! در این جاده مرا همسفری نیست
(علی ادیب، ویستنس – ناروی)
05/11/2010
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۸/۱۴ ساعت توسط علی اديب
|
علی ادیب هستم. در سال 1388 از دانشکده ی ژورنالیزم دانشگاه کابل لسانس گرفته ام.