وقتی پیامت را گرفتم ای گل خورشید!

جمشید تخت "رخنمای"* خویش را بوسید

 

وقتی پیام نازنینت باز می کردم

یک ساقه ی پیچک درون بسترم پیچید

 

با یک جهان دیوانه گی فریاد می کردم

مادر بیا! باور بکن گوساله ام زایید

 

تا دیده را بستم که چشمت حس کنم لیلی!

صد تا شقایق در اتاق خواب من رویید

 

حالا بسان رود جاری می شوم در خود

رودی که با امواج اشک خویشتن خندید

 

هرچند لیلی "روزهای سبز" یادت نیست

اما کسی در یادهایت هست، بی تردید

 

این یک چرند ساده هرگز نیست یک عهد است

لیلی برایت می تپم! تا آخر تبعید

 (علی ادیب، ویستنس – ناروی)

02/10/2010

* رخنما: معادل فارسی فیس بوک