مغول دختر ماهروی بامیان
امشب
به یادبود از جایگاه خالی عزیزترین هستی دوستم
زبانم لال!
مادر نازنینش
مادر نازنین من
و مادر نازنین تو
شمعی برافروختم
آخر کجا می دانستم؟
که نافه ی این شمع
"مغول دختر ماهروی بامیان" است
که از آتش می هراسد
و بسان قطره های اشک
از دست شمع بیرون می پرد
وقتی چشم هایم را می بیند که طالب شده اند
دوباره به آغوش مادرانه ی شمع بر می گردد
و آنقدر می سوزد
که تنها نقش گام های خنده اش
بر تاقچه ی اتاقم جاودان می ماند!
ارواح مادر نازنین دوستم
و "مغول دختر ماهروی بامیان"
پیوسته شادمان باد!
(علی ادیب, ویستنس – ناروی)
19/06/2010
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۳/۳۰ ساعت توسط علی اديب
|
علی ادیب هستم. در سال 1388 از دانشکده ی ژورنالیزم دانشگاه کابل لسانس گرفته ام.