هُوهوُ ...هیچ آرایه!
مانده ام! خشمِ سرخِ عاشقانه
در پلنگ - پس از شکار
رفته ام! خشمِ سرخِ عاشقانه
در شکار - پیش از پلنگ
هُو هُو... هیچ آرایه!
در ادبیاتِ سرخِ عاشقانه
بشوم «هُو» دوست داشتنت را از گلوی ابر
یا «هِی» از رقصِ درخت در مارهای روستایی باد؟!
تازه گی ها هر شام
ماه در نیمه ی ماه – رخِ من مات
سه بار مات
یک بار کشت در بارها دورِ باطل
هُو هُو بشوم هِی هم
در چهارراهی های سرخ شطرنج
آل احمد بشوم در میقات
که هفت بار دیوانه می شود
در دایره ی سرخ
پلنگ در عشق
آهو در تسلیم
دورِ باطل در شطرنج سرخ
سه پرده ی ناتکرار من است
در نمایش نامه ی شکسپیر چشمان تو
چشم از من بر نه – دار
بگذار ناتکرار زنده بمانم
در نمایش نامه ی شکسپیر چشمان تو
(علی ادیب، ناروی)
26/10/2011
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۸/۰۸ ساعت توسط علی اديب
|
علی ادیب هستم. در سال 1388 از دانشکده ی ژورنالیزم دانشگاه کابل لسانس گرفته ام.