فردا علی و تخت پر از رنگ ....
به عزیزانی که پرای غزلی از من دلتنگ شده بودند.
**********
این روزها دوباره دلم تنگ، تنگ، تنگ!
بر سینه ام نهاده کسی سنگ، سنگ، سنگ!
امشب که خواب رفتم و دنیا سکوت کرد
ای بامداد! هیچ نزن زنگ، زنگ، زنگ!
بگذار! مرگ پنجره را بشکند سپس
"چاقو" زند به بستر من انگ، انگ، انگ!
فردا بیا که دَف شده ام زیر دستهات
هی بشنوی صدای مرا! دنگ، دنگ، دنگ!
دریای من، پرنده ای من، آفتابِ من!
فردا علی و تخت پر از رنگ، رنگ، رنگ!
(علی ادیب، ناروی)
02/07/2011
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۴/۱۲ ساعت توسط علی اديب
|
علی ادیب هستم. در سال 1388 از دانشکده ی ژورنالیزم دانشگاه کابل لسانس گرفته ام.