کوچ
کسی هستم آنجا
آنجا کسی هستم که کوچ می دهم چشم هایت را
کسی هستی اینجا
اینجا کسی هستی که کوچ می دهی چشم هایم را
می بریم هردو را در یک درخت
که ریشه هایش رفتن توست در زمینی که سینه ای من است
ما "کوچ" می آفرینیم در خدای که "او" نیست
افتاده است کوچ در رفتن تو و زمین من
از خدا آزادتر
کوچ چقدر ما شده است
ما چقدر کوچ شده ایم
کوچ چگونه زمین ما شده است
ما چگونه زمین کوچ شده ایم!
کوچ! که کوچ، که کوچ،
شاملو در کوچ بی سواد است، رفتن!
"روزگار غریبیست نازنین"
حال می دانم، رفتن!
از کوچ های که ماهیان خودکشی می کنند نارسیده در جمجمه های آبشار
از خلای که قوطان ها منفجر می شوند در صلیب برفها
از گوزن های که خدایان شان پلنگ شده اند در آمازون کوچ هاشان
ارسطو را در ریچاردمیر پست مدرن باش در الیوت
کِی می گویم که جمجه ها "لوده" نبودند در خدا؟
کِی می گویم؟
چقدر دروغ بودیم در خود!
چقدر در نفهمیدن ها جشن شدیم!
و نوشیدند ما را دروغها!
کوچ در ماییم که آدمهای قاموس وجود ندارد
من زبان شده ام در او که تو هستی
تو زبان شده ای در او که من هستم
ما زبان شده ایم در او که ما هستیم
ما نگاه شده ایم در او که ما هستیم
ما در همه یی ما شده ایم
هستی آغاز می شویم از کوچ در همه یی ما
همه یی ما با همه کس در همه چیز آغاز می شود که کوچ نیست
در آغازی که او نیست
خدا نیست در آغازی که ما نیستیم
همه یی ما با همه کس در همه چیز می میرد که کوچ هست
تنها ما می ماند که هست
همه چیز در ما مشروع می شویم
ما می شویم آخرین مدل در سکس که نیست سکس
ما می شویم طولانی ترین بوسه که نیست بوسه
جای که سکس ها می شویم در بوسه
آغاز می شود سکس ترین خدا با سکس ترین ما در سکس ترین بوسه
دوشیزه گان وحی زاده می شوند در ما
سکس می شویم در مست
خیام در کوچ بی سواد می شود که شراب می شود در مست
می شوید اندیشه ای هفتاد و دو ملت را با خون انگور
ما خیام نمی شویم در انگور
خیام می شویم در سکس
تا بشوییم اندیشه ای هفتاد و دو ملت را بی خون سکس
سکس شاه بیت شعر خدا می شود که ما هستیم
ماهیان می کوچند تا سکس شوند
قوطان ها می کوچند تا سکس شوند
گوزن ها می کوچند تا سکس شوند
***
بر کوچیانی که سکس شده اند درود باد
در طلوع سکسی ترین خورشید
(علی ادیب – ناروی)
18/02/2011
علی ادیب هستم. در سال 1388 از دانشکده ی ژورنالیزم دانشگاه کابل لسانس گرفته ام.