نقطه "."
تابوتم را می شکنم
چقدر تنگ است این جعبه!
"درودگر" را بگویید
تابوت ها را بشکند
پنجره ام
"روم" است آن شهر سوخته
پنجره ها را بشکنید
"نقاش" آتش نمی افروزد!
"چادری" گره خورده با آفتاب
چشمانم به او نمی رسد
ابرها را بگویید
دریاها اینجایند!
****
گفته بودم "بابا"!
خط سوم نیز خواندنی ست!
این است آن زیبا
نقطه ی پایان این خط "."
(علی ادیب، ناروی)
05/02/2011
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۱۱/۱۶ ساعت توسط علی اديب
|
علی ادیب هستم. در سال 1388 از دانشکده ی ژورنالیزم دانشگاه کابل لسانس گرفته ام.